پرچنان

ساخت وبلاگ
در خانه ی مرد، برای بازدید از منزل، جهت فرزندش حاضر شده بودم.از همسرش پرسیدم، چرا که او اقدامات اولیه را انجام داده و اینک نبود. پاسخم داد: به قهر رفته خانه مادرش.علت را جویا میشوم. علتها را بر میشمارد. میپرسم، مشاوره هم رفتید؟ و پاسخ می‌گوید: اقااا بله چندین جلسه. اما آن چیزها که مشاوران می‌گویند را نمی‌توانستیم در مواقع بحرانی پیاده کنیم. فایده ای ندارد.فقر از سر روی خانه می‌بارد. خانه ای که نشان می‌داد در تاریخچه خود از وضعیت مناسبی برخوردار بوده است و اینک اما نه. مرد زمانی کاسبی بود و امین م اعتبار محله اما الانه نه.یاد ضرب المثل، بی مایه فطیر است افتاده ام.معتقدم وقتی فقر، در زندگی جاری و ساری باشد، مشاوره و روانشناس و پند و اندرز و ... همه باد هواست. نتیجه‌گیری:  بی مایه فطیر است را جدی بگیریم. اگر شرایط مالی مناسبی نداریم، متناسب با آن شرایط گام برداریم. گام ها هزینه ساز، رفتارهای پرخرج نکنیم.اگر شرایط ذهنی و بهداشت روانی بسامانی نداریم اول کار، تلاش کنیم شرایط مالی را بهبود ببخشیم، یا تلاش کنیم بار مالی اضافی که ممکن است در زندگی داریم را کم کنیم. اینها شدنی است.https://t.me/parrchenan پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:27

عرق، قطره قطره از شقیقه هایم شره میکند. در آینه ماشین خود را می‌نگرم و گوشه خیس صورتم را با گوشه آستین لباسم که با پنجه انگشت محکم گرفته ام پاک کرده و یک ایول محکم، باریکلا سهیل، دمت گرم به خودم تحویل داده و تِرَک« بِبُر به نام خداونت که لطف خنجر ابراهیم به تیز بودن احکام است نبخش مرتکبانت را تو حکم واجب الاجباری و عشق جوخه اعدام استِ محسن چاووشی را پلی میکنم. تقریبا چند سال میشود که این سی دی در ضبط ماشین است و هنوز از این ترک لذت میبرم. شعرش فلسفه زیست این سالهایم شده و نگاه من به سرانجام است.باری از بعد از رمضان، صبحگاهان، همزمان با نوای بلبل ها، از خواب برمی خیزم و عزم اداره میکنم، اما بسیار زودتر آمده و در روستاهای اطراف می‌دوم. امروز را با خودم گذاشته بودم هشت کیلومتر در کنار رودخانه جاجرود بدوم. مسیر سبز و خنک بود و ویلاهایی با معماری های متفاوت، اجازه فهم گذر زمان را نمی‌داد، به زمان سنج موبایل که نگاه کردم دیدم نزدیک ده کیلومتر شده است و این بیش از برآورد ابتدایی ام شده، شبیه همان سالها که با بابا پارک پردیسان دروازه سیزده سال پیش می‌دویدیم. این شد که در ماشین نشستم و دیدم تا خود آگاه بر خود در حال درود فرستادنم. و من آدم سخت گیری بر خود هستم و این درود ناخودآگاه مرا نشئه کرد. سرعت دویدنم نسبت به زمستان یک و هفت دهم بیشتر شده است و این را مدیون کفش ورزشی هستم که سرو‌چمانم برای عید برسم هدیه بر من بخشید. از او سپاسگزارم که روزهایی را این چنین دل انگیز کرده است. پی نوشت: عاشق خیس شدن از عرق خود بخاطر فعالیت ورزشی هستمhttps://t.me/parrchenan پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:27

هنگام غروب است و درون وانت با باری که از بازار خریده ام، مشغول آمدن به مقصد خسته نشسته ام گ  سَرسَری گوشی را چک میکنم و با دیدن فیلم، غمی و بُغضی را درون گلویم خفه میکنم و حسی شدید از عذاب وجدان پیدا میکنم. دوباره یاد پسری که از ترکیه برگشت می افتم و همان لحظه با او تماس میگیرم و حالش را جویا میشوم، ابتدا در این گمان افتاد که از جهت بازپس گیری قرض اش تماس گرفته ام و اجازه سخن بیشتر به او ندادم، گفتمش، این موضوع قرض باعث نشود که اگر باز هم نیاز به کمک و حمایت مالی و غیره داشت تماس نگیرد و همچنان بر من حساب ویژه ای کند. شاید با این تماس ناخودآگاه تلاش کردم بار وجدانم را کم کنم.نیمه شب یاد فیلم افتاده ام و از خواب پریده ام. عذاب وجدانم هنوز سنگینی می‌کند.متاسفانه گویی جامعه، و بسیاری از مردم چیزی به اسم آینده را از دست داده اند.  شاید خنده دار به نظر برسد، آینده برای من یعنی آن زمان که در خانه همه ماها که کودک بودیم، قلقک داشتیم و این روزها کدام خانه کدام اتاق کدام کنار تخت کودک است که قلقک قرار گرفته باشد.آینده برای من قلک سنگین و پر پسرخاله ام بود که وقتی خانه شأن سرقت شد، برای دزد می ارزید آن قلک را بشکند و خالی کند.جامعه بی قلقک، مردمان پیری هستند که برای فردا چشم انتظار نیستند، حتی اگر بیست سال داشته باشند.https://t.me/parrchenan پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:27